دلم یک جفت گوش مفت میخواهد برای غر زدن
برای عر زدن
...
"دلم"؟ دیگر دلت چه میخواهد ؟
چیزی فراتر از جاذبه مرا جذب کرده است

- بچه ها هیچ وقت دروغ نمیگن
امیر - آدم بزرگا دروغ میگن؟
- خب اونا بزرگن ، تو هنوز کوچولویی
امیر - یعنی بزرگ شدم میتونم الکی بگم جیش دارم؟
ویار خاطرات گذشته را دارم
جسم روح را آزار داد
روح پر کشید به ناکجاها
جسمِ بی روح زیر پوست شهر زندگی میکند
و خدا دیگر در او ندمید
تا جایی که یادم می آید ، یادم هیچگاه مرا به یاد نیاورد.
و این یادآوریِ دردناکی است
بیایید همه با هم سکوت را فریاد بزنیم 
-من دیگر نمیخواهم با ابرها بازی کنم

+ببار
بچه که بودم قاصدکارو جمع میکردم تو نایلون
اونارو ول میکردم توی اتاق و دنبالشون میدوییدم
بعدم هر کدومو که ول میکردم هوا یه آرزو هم میکردم
آرزوهام هیچ وقت برآورده نشد
چون اونا زندانی بودن
انتقام گرفتن
الان دیگه هیچ قاصدکی نیست

چشماش خسته شدن از دیدن
برای همین از فردا صبح چشماش رو باز نکرد
چه عن مزه ای عزیزم !


+ در راستای بامزه گی و خوشمزگی 
نمیدونم آدم به درد عادت کنه خوبه یا بده؟

اتاقم

مکعبی کوچک که درون آن به آرامش میرسم
آش و لاش شد زیر پای این و اون ، یکی هم نبود جمعش کنه
بیچاره 
باید یک نفر مرا با میخ بکوبد به دیوار ، چاره ی دیگری  ندارم
الان وقتش رسیده که آدمای اطرافم رو بالا بیارم
من افتادم رو بختک
- چه گهی میخوری؟
+ شام
- آها نوش جان
 ریدن به حال یک نفر کار هرکس نیست ، گاو نر میخواهد و مرد کهن
تو مو میبینی و من ...
من هم در واقع مو میبینم 
زنگ زده میگه جوجه هام مردن ، گفتم به درک
بچه بودم جوجه هارو خفه میکردم
گفت خفه شو
گفتم اونا خفه شدن . حتی خاکشون کردم
گوشی رو قطع کرد.
اما قطع کرد؟صدای جیک جیک چیه توی گوشم؟
توی تونل خاطرات هستم 
آنقدر خندید که به گریه افتاد
شاید...
میخواهم این "شاید"های چسبیده به  مغزم را بالا بیاورم.
این شاید ها تردید را به همراه می آورند. 
آدم را ذره ذره نابود میکند
همین "شاید" بود که زن همسایه را کشت
همان شب که از آسمان "شاید" میبارید
با چشمان خودم دیدم که مُرد
- بگو عاشقت نیستم
+ نمیگم
ـ بگو
+ نج ، چرا بگم؟
ـ‌ چون نیستی
+ هستم
ـ اگه هستی پس ثابت کن ،،، بگو عاشقت نیستم
+ عاشقت نیستم !
افتاده بر تخت همچون جنازه ای
نامجو در گوش
زل زده به سقف
جویدن آدامس فایو
لرزش موبایل که میگوید
دوست دارم آشغال
و
 لبخندِ نشسته بر لب
دلم برای خودم تنگ شده 
و کسی که دردش را به خاطر دردت فراموش میکند ، مادر است
- چشمامو میدی؟

+چشمات؟ کجاست؟

و سپس به عینک روی میز اشاره کرد:

ـ اونجاست

رفیق دیرینه

پتو
بالشت
آینه توی کیف
تاپ قرمز
حوصله ام در میان این همه هیاهو هم سر میرود

حتی اینم ..

سشوار چیست؟
شیء ست که برای خشک کردن لباس در مواقع ضروری استفاده میشود
آخرش هم نفهميدم اين ناگفته هايي كه در "سكوت" زاده ميشوند چه هستند  

شب های خوب

خوابت هم که بیاد خوشت میاد بیدار بمونی ، هی با چشمت زل بزنی

نسکافه رو با چاشنی دلتنگی و تنهایی هورت بکشی

یه هدفون هم تو گوشت باشه و هی آهنگی رو که فاز میده گوش کنی

هی گوش کنی ، هی گوش کنی

اونقدری که اثر کافئین از بین میره و چشات میاد رو هم
- دوست دارم توله سّگ
+ میمیرم برات کرّه خر
دستهایم را گذاشته ام روی گلویش ، خوشش آمد ... من فشار دادم ... لبخند زد ... بیشتر فشار دادم ... لبخندش کمی محو شد ... بیشتر فشار دادم ، خیلی زیاد ... نمیتوانست نفس بکشد ... به  خِر خِر افتاد ... بیشتر فشار دادم ... ...

فقط نگاهم میکرد ، بی هیچ نفسی ... نگاهش کردم .. فقط نگاه

{آخرین کسی که در ذهنم کشتم }
من یک تک گو هستم و به همین بسنده میکنم
دو چیز رو نمیتونم بیان کنم
نفرت و عشق 
اونوقت این مردایی که یقه ی لباسشون رو باز میزارن و با پشم سینشون کلاس میزارن ... نه برینم بهتون خوبه؟خودت بگو!
ناخنم زیر لاک صورتی چه عشقی میکند
من و تو هیچی ِ هیچی هم که نداشته باشیم ، چهارتا دونه خاطره داریم که سه تاش خوبه ...
همینه که گرفتارتم ... که گرفتارمی

تفاوت خلقت

سر تا پای یکی رو باید طلا گرفت
سر تا پای یکی هم عن

دیزیِ درون

فعلا در حال گوشکوب کردن احساساتم هستم ...
الان وضعیتی است که به پشه ی توی هوا هم حسادت میکنم ، این یعنی حالم خیلی بد است ... خیلی
شما میتوانید یک روز خیلی زیبا خاطره هایتان را کادو پیچ کنید ، و رویش بنویسید "به سلامت ". آنوقت در دره ی فراموشی مغزتان بیندازید
اطرافتان را خوب نگاه کنید ، شاید دیواری کوتاه تر از من هم باشد ...

رادیو جمهوری اسلامی (؟(

اینجا ایران است ...صدای خورد شدن شخصیت یک دختر زیر نگاه هرز آلود یک بسیجی


دوست دارم اتاقم را نقاشی کنم.من نقاشی ام افتضاح است اما از این رنگ خسته شده ام .میخواهم با پاستیل هایی که برادرم وقتی دبستان بودم برایم خرید روی دیوار دایره های مینیاتوری رنگی بکشم ، بعضی جاهایش هم خطوط درهم بکشم ، بالای میز توالتم شکل مغز یک انسان را بکشم ، بالای تختم یک جمله از فروغ را با پاستیل قرمز بنویسم ، بالای میز مطالعه ام بنویسم :‌ " حتی میمون ها هم از درخت می افتند " . کنار چوب لباسی ام چند گیر لباس بکشم . دوست دارم شلوغ شود خیلی هم شلوغ....

اه ، لعنت به من که یادم رفته بود پاستل های به درد نخور را. که رنگ نمیدهند دیگر. میبینی؟ایده ام فاسد شد

غار تنهایی

تنها تر از آنچیزی بودم که فکرش را میکردم

مردشورتون خب

امیدی تخمکی به آینده ... اسیری طفلکی تو بنده ... رهب*ر سیاهی پشت پرده ... یارانه ای چسمکی تو بانکه ... ملت خسته سر سفره ... خرگوشی کز کرده اون گوشه .. آره !‌ سال، سال ِ جهاد اقتصادیه

پیاز

همیشه برای اشک ریختن در جایی غیر از خلوتت نیاز به بهانه است

والا!

اونوقت بهتر نیست به جای توالت بگیم اتاق فکر؟!

my god

من فهمیدم که با یک تاپ قرمز و دامن مشکی کوتاه و موهای افشون شده هم میتوان با خدا حرف زد